-
چرا؟
دوشنبه 15 فروردینماه سال 1390 22:21
چرا توی این زمونه با هر کی از عشق صحبت میکنی ، همه میگن عشق چی و کشک چی؟ چرا؟ یه کم عشقامون ساده تر باشن بهتره، شاید این یخ زدگی از بین بره!!!! مثل این عکس.
-
خواب!!!!!!!!!!!!!!!!
شنبه 13 فروردینماه سال 1390 00:04
دیشب مرا خوابی بود! هلهله و شادی و سودایی بود! این دو خواب و آن یکی بیدار بود! چون دو مرغ عشق بال با بال هم اوج من از برای اوج و شور یار بود گل مروارید را ز اوج آسمان از برای معشوق نا مهربان چیدم از باغ دل این مهربان تا بداند این همه سودای من تحفه ای ز سوز و ناز یار بود چون که بازماندم ز خواب شیرین هلهله و شادی من همه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 فروردینماه سال 1390 19:17
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 فروردینماه سال 1390 01:04
-
بخت ازل
دوشنبه 8 فروردینماه سال 1390 01:05
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 چه کنم که بخت ازلم همه بدبیاریه؟ گویی که شبم چو روز ازم فراریه سایه بر سرم افکنده ابر منحوس بلا تا که مصون زباران بلا،ازم فراریه!!!!!!!!!!!!!!!!!! f.gh
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 فروردینماه سال 1390 18:36
گریه؟ عجب واژه ی تکراری و آشنایی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
-
چقدسخته!!!!!!!
یکشنبه 7 فروردینماه سال 1390 18:14
چقد سخته دلت بخواد سرت رو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار غرورش همه ی وجودت له شده!! چقد سخته تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی ولی وقتی دیدیش هیچ چیزی جز سلام نتونی بگی!! چقد سخته وقتی پشتت بهش دونههای اشک گونههات رو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه که هنوزم دوسش داری سخت نیست؟
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 فروردینماه سال 1390 15:18
دلم آشفته ی آن مایه ی ناز است هنوز مرغ پر سوخته در پنجه ی باز است هنوز جان به لب آمد و لب بر لب جانان نرسید دل به جان آمد و او بر سر ناز است هنوز گرچه بیگانه زخود گشته ام دیوانه ز عشق یار عاشق کش و بیگانه نواز است هنوز خاک گردیدم و بر آتش من آب نزد غافل از حسرت ارباب است هنوز همه خفتند بجز از منو پروانه و شمع قصه ی ما...
-
غروب
سهشنبه 4 آبانماه سال 1389 00:15
گرفت ز آفتاب باز غروب را دلم گشت پنهان دوباره خورشید دلم دلبر از سوز و گداز این پریشان روز ندارد خبری باز کشید خطی بر دلم.f.gh خدا جون دلم گرفته
-
سکوت و اشک
دوشنبه 26 مهرماه سال 1389 23:57
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 سکوتم از رضایت نیست حبیبم دل رضایت نیست شنیدم هر سخن از او حبیبم اهل سازش نیست. اشک ز چشمم حلقه میبست زخار هر سخن از او چو سیلابی که از باران جز به ویرانی رویش نیست چون صاعقه بجز نورش آتشین است و نورش نیست دلم را پاره میکرد هر قطره از اشکم. اشک چشمم ز عشقم است عشقم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 مهرماه سال 1389 23:46
-
عاشق کشی!
پنجشنبه 8 مهرماه سال 1389 14:57
ای داد بیداد. پشت دستمو داغ کرده بودم که دیگه توی وبلاگ چیزی نگم،نکنه که دیگران بگن تظاهره. ولی نمیتونم. بزار مردم هرچی میگن بگن.مهم خداست که از همه چیز آگاهه. اینم یکی دیگه از سروده هام که البته میدونم خوب نیست ولی شما به عنوان یه شعر قبولش کنید. آهای آهای ای پریا میخوام بشینم امشب و حقیقت شب رو بگم میخوام که مثل روز...
-
شکایت
پنجشنبه 8 مهرماه سال 1389 14:55
میسرایم من دوباره با دل تنگ در شکایت از زمانه با دل سنگ آسمان چرخید واز این کاروان گشت سهمم "بی محبت "ای ساربان. من که به این کاروان پرهیاهوی زمان جز محبتها ندادم من نثارش، ساربان. هردم به شوق نوش داروهای شب میکشیدم زخمهای پرز درد و گامها را تشنه لب. چون که شب پیچیدم از درد والم جز به خنجر من ندیدم بر دلم!...
-
سهراب میگه
پنجشنبه 8 مهرماه سال 1389 14:53
شب سردی است و من افسرده راه دوری است وپای خسته تیرگی هست و چراغی مرده میکنم،تنها،از جاده عبور: دور ماندند زمن آدمها سایه ای از سر دیوار گذشت غمی افزود مرا بر غمها فکر تاریکی و این ویرانی بیخبر آمدتا با دل من قصه ها ساز کند پنهانی. نیست رنگی که بگوید با من اندکی صبر،سحر نزدیک است. هردم این بانگ برآرم از دل: وای،این...