سکوتم از رضایت نیست
حبیبم دل رضایت نیست
شنیدم هر سخن از او
حبیبم اهل سازش نیست.
اشک ز چشمم حلقه میبست
زخار هر سخن از او
چو سیلابی که از باران
جز به ویرانی رویش نیست
چون صاعقه بجز نورش
آتشین است و نورش نیست
دلم را پاره میکرد
هر قطره از اشکم.
اشک چشمم ز عشقم است
عشقم از عشقیست که عشقش نیست.f.gh