درد دل با که بگویم،دل که زاری میکند از سکوت پرصدایت بیقراری میکند
زخمها دارد دل من از نگاه سرد تو وز غروب صبح امید ،بیقراری میکند
f.gh
کاش میشد مطلب دل را نوشت پرده از اسرار این دنیا کشید
کاش میشد زخم دل تیمار شود دست از نامهربانیها کشید
f.gh
سایه ام زیر آفتاب بیقراری میکند
از دروغ تابش او لابه و زاری میکند!
همه جانم را سکوتی سرد فراگرفته
تنم از دروغ درد تمنا به مردن میکند !!!!!
f.gh
باز گله دارم ز سوزت ای نسیم
مینویسم تا بدانی از دلم
از هجوم سرد سرد سایه ات
جز به غم چیزی ندارد حاصلم
بی تو حتی سبزی سرو بلند
از عبور سوز تو خشیکده است
قله از کوتاهی میل نسیم
سر به دشت غم کوبیده است
جانا تو دانی که لاله در غم است
کز سقوط کوه بلند در ماتم است
که روز و شب در دامن یار قدر(قدرتمند)
گریه از عمق سیاهش کرده است
از غم و درد نبودت ای نسیم
باز باران توبه از عشقت شکست
نگاه از پنجره سودا ربود
غبار دوریت بر منظره هایش نشست
سنگ دانی از چه غم در خود شکست؟
او ندانست بودنش بهر چه بود
جز به سختی از تو چیزی را ندید
در خیالش سخت تر از او نبود.
بی تو دردها بر دل من هم نشست
آینه از سنگینی غبار درد شکست
ندارم دیگر آن حس،پر از شعر را
قلم از سنگینی حرفم شکست
دارم از تو التماس ای جان من
این سکوت عبورت را برشکن
تا که عالم شاد باشد ای گلم
عهد و پیمانت،با غم بر شکن
f.gh
گذر زمان بی تو چقدر سخته!
تیک تاک این ساعت لعنتی
گذر این فصول تکراری
آب شدن برفهای زمستانی
تحمل گرمای تابستانی و
تکرار تکرار تکرار...........
همه و همه ریشی بر دلم میگذارند
سختی سنگ را تکرار آب میشکند
آن سختی را چگونه توان شکست؟
باز تکرار؟
f.gh
دیدنت زیباترین لحظه ی زیستن است
ابر با چشمانت میگرید
خورشید با دیدنت می تابت
گل از بودنت زیباست
و دنیا بی تو تنهاست.
پس بمان ای که بودنت باد را میرقصاند
رود را میجنباند
ستاره را میتاباند
و شب را به روز میرساند
تا که دنیا زندگی دوباره اش را از سر گیرد.
f.gh
چرا توی این زمونه با هر کی از عشق صحبت میکنی ، همه میگن عشق چی و کشک چی؟
چرا؟
یه کم عشقامون ساده تر باشن بهتره، شاید این یخ زدگی از بین بره!!!!
مثل این عکس.
دیشب مرا خوابی بود!
هلهله و شادی و سودایی بود!
این دو خواب و آن یکی بیدار بود!
چون دو مرغ عشق بال با بال هم
اوج من از برای اوج و شور یار بود
گل مروارید را ز اوج آسمان
از برای معشوق نا مهربان
چیدم از باغ دل این مهربان
تا بداند این همه سودای من
تحفه ای ز سوز و ناز یار بود
چون که بازماندم ز خواب شیرین
هلهله و شادی من همه در خواب بود
چو رودی پر شور و تحرک ز پهنای گونه
شد سرازیر اشک از دو چشم این مهربان
چون که همه رویای و شور او در خواب بود!!!!!!f.gh
چه کنم که بخت ازلم همه بدبیاریه؟
گویی که شبم چو روز ازم فراریه
سایه بر سرم افکنده ابر منحوس بلا
تا که مصون زباران بلا،ازم فراریه!!!!!!!!!!!!!!!!!!
f.gh
چقد سخته دلت بخواد سرت رو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار غرورش همه ی وجودت له شده!!
چقد سخته تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی ولی وقتی دیدیش هیچ چیزی جز سلام نتونی بگی!!
چقد سخته وقتی پشتت بهش دونههای اشک گونههات رو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه که هنوزم دوسش داری
سخت نیست؟
دلم آشفته ی آن مایه ی ناز است هنوز
مرغ
پر سوخته در پنجه ی باز است هنوز
جان به لب آمد و لب بر لب جانان نرسید
دل به جان آمد و او بر سر ناز است هنوز
گرچه بیگانه زخود گشته ام دیوانه ز عشق
یار عاشق کش و بیگانه نواز است هنوز
خاک گردیدم و بر آتش من آب نزد
غافل از حسرت ارباب است هنوز
همه خفتند بجز از منو پروانه و شمع
قصه ی ما دو سه دیوانه دراز است هنوز
این چه سوداست به ما داد که تو در سر داری
این چه سوزیست که در پرده ی ساز است هنوز؟؟
این چه سوزیست؟
این چه سوزیست؟