یک ساعت است که زمان میگذرد!!!!!!!!!!!!!!!
هرچه به مغضم فشار آوردم نتونستم چیزی بنویسم
آخه دیگه نه بهانه ای دارم واسه نوشتن نه حرفی دارم واسه گفتن!!!!!!!!!!
فقط اینو میتونم تکرار کنم:
هنوز بر آنم که باید رفت.
تنها
جمجمه ام را بشکن رویاهایم را بیرون بیاور این جهان به شکل غم انگیزی جهان من نیست
یک جایی می رسد که آدم دست به خودکشی می زند،نه اینکه یک تیغ بردارد رگش را بزند، نه! قید احساسش را می زند
نگاه کن!ابری که بالای شهر ایستادهروزی است که من دود کرده ام
جمجمه ام را بشکن رویاهایم را بیرون بیاور این جهان به شکل غم انگیزی جهان من نیست
یک جایی می رسد که آدم دست به خودکشی می زند،
نه اینکه یک تیغ بردارد رگش را بزند، نه! قید احساسش را می زند
نگاه کن!
ابری که بالای شهر ایستاده
روزی است که من دود کرده ام