ده نگی پر سوزی عیشق

<<بو دلم بو گیانم بو روحم ئه نووسم>>

ده نگی پر سوزی عیشق

<<بو دلم بو گیانم بو روحم ئه نووسم>>

حرفی ندارم

دیگر از من حرفی نیست،واژه غریبی میکند،بر لب من!

آه .....

چه کنم؟خالی شده ام از کلمه!

روزگاری حرفهایی برای گفتنم بود

از طلوع صبح امید . از آرزوهای سپید!
با تو..............

این ابر مزاحم چیست که بر دامن روز سایه افکنده خدا؟

چرا طلوع زیبا نیست؟

چه شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چقدر پاییز زیباتر از بهار شده است!!!!

از غروب چرا غافل شده ام؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دستانم به لرزه افتاده خدا!

فقط واژه بر لبم سنگینی نمیکند!
انگار قلم هم سنگین است!

انگار از رفتن توست!!!
آری..........

چه رفتن پرباری!!
آه.................

کمرم هم سخت گریان است!!

اندکی هم خم شده ام!

روزگار است چه کنم؟

میگذرد........

ولی سخت!
f.gh


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد